مناجات شخصی و دیدن موسی
رفت روزی موسی اندر کوه طور دید شخصی را براهی در عبور
ناله و زاری نمودی بر خدا اشک او ریزان چو باران سما
گفت یا رب حاجتش بنما روا چونکه بودم من زِ کار او گواه
وحی شد سوی خدا سِی کن فکن گر شود اندر دعا مکرش چو زن
یا دو دستش بوده باشد در دعا تا که دستانش شود از تن جدا
تا به سر دارد هوای دنیوی بَر نیارم حاجتش، زانم بَری
عاقبت جایش بوَد در قعرِ نار این چنین عبدی نمی آید به کار
بنده ی دنیاست نی عبد من است بنده ی دنیا و عبدِ دِرهَم است
چون عزازیل مینماید او سجود هیزمش آتش ندارد هست دود
حُبِّ دنیا دان تو راس هر خطا بت پرستی بهر حق نبوَد روا
زین جهت شد اهلِ سنت در خطر راه طاغوتش نمود از دین بِدر
هست طاغوت آنکه طغیانگر بوَد همچو بوبکر است عثمان و عمر
آیه ی اَکملتُ لَکم رد کرده اند خویش را زین ماجرا کَر کرده اند
گر که دنیا را نمایی پُر زِ زَر بهر ایزد گر دهی جان پدر
هیچ سودی نیست از بهرت یقین تا نباشی تو بِراه مسلمین
بی ولای حق نمی گردد قبول میوه ی پوسیده می گردد نکول
آن ولایت شد علیِّ مرتضی رُو به زیرِ امرشان ای مجتبی
گوهرِ دیگر مرا آمد به یاد فاطمه بنتِ نبی ای نیکزاد
گر نبودی زین میانه واسطه قطع می شد بر خلایق رابطه
نی شدی هرگز به پا اَرض و سما عالَمی دانم نمی گشتی به پا
جمله ی اعمال می گشتی هوا دُختِ احمد از وجودت مرحبا
دیوان شهید- صفحه ی 78
توسط : شهید علی طاهریان